۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

باز هم نخستین!

بلاگفای گوش به فرمان، بیچاره مان کرد در این چند روز. عطایش را به لقایش بخشیدیم و آمدیم این جا تا مطلبی را که سه شنبه گذشته نوشته بودیم، بعد از این همه وقت منتشر کنیم که مبادا فرهنگ جهانی در تأخیر ما خدای نکرده دچار آسیب شود و ول معطل بماند! بخوانید این مطلب بیات را، لطفاً:



کنار پنجره‌ای نشسته‌ام که آن طرفش، اگر بروی، در عرض 10 ثانیه مثل موش آب‌کشیده برمی‌گردی تو. سوز سرد از لای درزهای پنجره می‌آید و صدای باد را می‌شنوم. خبرها را می‌خوانم ... از طرفی نگرانی و بیم و امید این اخبار راحتم نمی‌گذارد و از طرفی می‌خواهم تمام شود. می‌خواهم همین حال هیچ خبری نباشد و هیچ کس هیچ چیز نگوید و جز من و این صدای باد و باران و این هوای تاریک هیچ چیز نباشد.

*

شبیه ماست؛ ولی روی کارت سینه‌اش نوشته: Netherlands. می‌پرسم کجایی هستی؟ معلوم می‌شود اهل عمان است و دارد در هلند طب اورژانس می‌خواند. نگاهی به برچسب سینه‌ام می‌اندازد و بلافاصله می‌پرسد:

Iran … how is the situation there? ذهنم بلافاصله دارد این سیچوایشن (!) را تحلیل می‌کند ... وضعیت طب اورژانس؟ درآمد؟ رزیدنتی؟ آخر ناسلامتی این جا کنگره‌ی طب اورژانس است! که در چند ثانیه از اشتباه درم می‌آورد؛ با صدایی مشتاق: Political situation!

آها!

اولین انقلاب دموکراتیک خاورمیانه در سال 1294. اولین حرکت برای ملی کردن منابع و بیرون کردن خارجی‌ها در جهان 1329. اولین انقلاب مردمی خاورمیانه 1357. بارها گفته‌ایم شنیده‌ایم: «چشمان جهان هم‌اکنون به ما دوخته شده‌است!»

این چشمان جهان، ظاهراً از دوخته‌شدن به ما خسته نمی‌شوند!

سردم است. درز این پنجره جلوی سرما را نمی‌گیرد. بیرون سردتر از آن است که بشود رفت زیر باران و نقش «من بارونو خیلی دوس دارم» بازی کرد.

پس نوشت: خیلی حیف است که این مقاله را نخوانید ...